خرمشهر آزاد شد اما چرا آباد نشد. این سؤالی است که در درون نه تنها یک خرمشهری، یک خوزستانی بلکه در درون هر ایرانی بارها و بارها طی این مدتی که از آزادی خرمشهر گذشته است ونزدیک سی سال میباشد، مرور می شود.چراآب آشامیدنی ندارند؟ چراهنوزشهرساخته نشده،کانال های آب قدیم که پراب بودندومردم باقایق ازاونجاعبورمیکردندچه شد ؟فقط قایق هامانده اندکه درگل هافرورفته اند،اصلا اینها جای خود،مگرزمان عید ومناسبت هاگروه های مختلف رابرای دیدن جنوب ومناطق جنگی کشورنمیبرند،چراغذاهای مسافرین راازشهرهای خودشان می آورند ؟چرا مردم رادرمسافرخانه ها وهتل هانمیبرند که درآمدزایی برای مردم جنوب هم بشود؟چرامدتی رانمیگذارندکه مسافران بیایندبامردم خونگرم جنوب درباره ی جنگ وآن روزهاصحبت کنندمگرهمین مردم نبودندکه 8سال ازجون خودوعزیزانشان گذشتند،چراحالا بایدازپشت شیشه اتوبوس هافقط به آنهانگاه کردویابه موزه جنگ بروند وعکس آنهارادرون موزه ببینندآیاآنهابه خاطراتان سپردند؟ولی همین مردم فراموش شده یابه بیان دیگربه خاطرات خاک گرفته سپرده شده همه می گویند اگر دوباره جنگ شود با تمام وجود در مقابل دشمن می ایستند...
حالا اززبان مردم خودشهربشنویم
مطورزاده یکی از مردم خرمشهر است با 62 سال سن،گلا یه وار می گوید: «همیشه می گویند خرمشهر سرافراز است و آزادی خرمشهر مهمترین اتفاق است و از این حرفها. اما کی می خواهند به وضع ما رسیدگی کنند؟ آب آشامیدنی درست وحسابی نداریم، هرگوشه از شهر یا خرابی است یا زباله. از وقتی که یارانه ها هم هدفمند شده از ترس قبض گاز، در گرمای 45 درجه جرات نداریم کولر روشن کنیم. فقط سوم خرداد که می رسد شروع به تعریف و تمجید از مردم خرمشهر می کنند اما در عمل چه کار کرده اند؟» لهجه غلیظ دارد و کمی هم عصبانی است. می پرسم موقع جنگ کجا بوده؟ می گوید: «تا قبل از اشغال خرمشهر، همین جا بودیم. بعد که عراقی ها آمدند، دست زن و بچه را گرفتیم و رفتیم فسا. خودم چند سال در جبهه بودم. بعد از جنگ هم از اولین نفرهایی بودم که به خرمشهر برگشتم.هی گفتیم درست می شود، درست می شود، اما بعد از22 سال هنوز مشکل داریم». کمی مکث می کند و می گوید: «به خدا بیشتر مردم خرمشهر و آبادان از قشر کارگر هستند. چرا به فکر رضایت مردم نیستند؟ مگر ما 8 سال ایستادگی نکردیم. پس اجرش کو؟ اجرش این است که ما در خرمشهر این همه مشکل داشته باشیم؟ جواب نوه هایم را که مدام از گذشته خرمشهر می پرسند چه بدهم؟»
مصاحبه با مردم خرمشهر سخت نیست. جنوبی ها خونگرم هستند و در خرمشهر وقتی سخن از مشکلا ت شهر می شود، گویی تازه داغ دلشان تازه شده باشد بدون پرسش دیگری، صحبت می کنند. صحبتها هم بسیار شبیه هم است، فقط واژه ها فرق می کند اما در آخر به ضرورت توجه بیشتر به خرمشهر ختم می شود.
حسین که نام خانوادگی اش را نمی گوید یک حرف تازه می زند: «هر سال کلی خرج می کنند و همایش می گذارند و جشن می گیرند تا آزادسازی خرمشهر به یاد همه بماند. اما ای کاش این هزینه ها را صرف آسایش و آرامش مردم خرمشهر می کردند، با این جشن ها مشکلا ت ما حل نمی شود.» در خرمشهر همه در یک کلا م متفق القولند. همه می گویند اگر دوباره جنگ شود با تمام وجود در مقابل دشمن می ایستند و اجازه تجاوز به دشمنان نمی دهند. همه از اینکه خرمشهری هستند افتخار می کنند و اجازه نمی دهند مشکلا ت، مانعی در مسیر عشق و علا قه آنها به کشور و شهرشان ایجاد کند.
اما همه مردم خرمشهر، از مسوولا ن تقاضای توجه بیشتر دارند، توجهی که در این مدت، انتظاراتشان را برآورده نکرده است.